love U دنـــیــا ایــنــجـــور نـمـی مــونــه |
||
یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:, :: 20:25 :: نويسنده : YASHAR
فرقـی نمـی کند بگویم و بدانـی …! یا … نگویم و بدانـی..! فاصله دورت نمی کند …!!! در خوب ترین جای جهان جا داری …! جایـی که دست هیچ کسی به تو نمـی رسد.: دلــــــــــــــم…..!!!
غرق شدن در دریای عشق.... شایستگی میخواهد... همت بلند و یارای پایداری..... که از هر ناتوانی بر نمی آيد. ............................ بعضی از آدمها پر ازمفهومند
پر از حس های خوبند پر از حرفهای نگفته اند چه هستند، هستند و چه نیستند، هستند ... یادشان خاطرشان... حس های خوبشان آدمها بعضی هایشان سکوتشان هم پر از حرف هست پر از مرهم به هرزخم است!!!
پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, :: 12:25 :: نويسنده : YASHAR
اگر دوست من هستی
کمکم کن از تو هجرت کنم اگر عزیز منی کمکم کن از تو شفا یابم اگر می دانستم که دوست داشتن خطر ناک است .. به تو دل نمی بستم اگر می دانستم که دریا عمیق است.. به دریا نمی زدم اگر پایانم را می دانستم هرگز شروع نمی کردم دلتنگ تو هستم پس به من یاد بده
که دلتنگ تو نباشم به من یاد بده چگونه برکنم از بن، ریشه های عشق تو را به من یاد بده چگونه می میرد اشک در کاسه ی چشم به من یاد بده چگونه دل می میرد خودکشی می کنند شوق ها اگر توان آن داری
بیرونم بیاور از این دریا من شنا کردن نیاموخته ام موج آبی چشمانت.. می کشاندم
به سمت ژرفا آبی آبی هیچ چیزی جز آبی نیست من نیاموخته ام در دوست داشتن.. و قایقی ندارم اگر برای تو ارزشی دارم دستم را بگیر که من از سر تا به پا عاشقم من در زیر آب نفس می کشم غرق می شوم غرق غرق چگونه دستهایت را بگیرم و خالی از هر نیاز شوم؟ چگونه سر بر شانه هایت بگذارم و ترانه عشق را زمزمه کنم؟ چگونه می توانم در آغوشت بگیرم و نگاه دریاییت را از طوفان های بدخیم حفظ کنم؟ چگونه می توانم قلبت را برای خود نگه دارم؟ و چگونه می توانم به سویت بیایم در حالیکه عاشقانه می گویم دوستت دارم ادامه مطلب ... گفت دانايي كه گرگي خيره سر به ادامه مطلب هم سر بزنيد. ادامه مطلب ... شب سردی است، و من افسرده شعر زيباي تقديم به او در ادامه مطلب ادامه مطلب ... آموخته ام كه خدا عشق است و عشق تنها خداست، آموخته ام كه وقتی ناامید می شوم خدا با تمام عظمتش عاشقانه انتظار می كشد، دوباره به رحمت او امیدوار شوم، آموخته ام اگر تا كنون به آنچه خواستم نرسیدم خدا برایم بهترش را در نظر گرفته، آموخته ام كه زندگی دشوار است ولی من از او سخت ترم...
دو شنبه 26 دی 1390برچسب:, :: 16:24 :: نويسنده : YASHAR
من تمنا کردم...که تو با من باشی....تو به من گفتی:هرگز!!!.... پاسخی سخت و درشت....و مرا غصه ی این پاسخ...کشت!!! آخر ای دوست! نخواهی پرسید که دل از دوری رویت چه کشید؟ سوخت در آتش و خاکستر شد، چشمهای تو به دادش نرسید! داغ ،ماتم شد و بر سینه نشست! اشک حسرت شد و بر خاک چکید!!! به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد!که تو رفتی و دلم لحظه ای بند نشد با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچ کس اینجا به تو مانند نشد! خواستند از تو بگویند شاعرها شبی عاقبت با قلم شوم نوشتند:نشد!!! ادامه مطلب ... خدا جون می شه تو امشب منو تو بغل بگیری؟ بگی آروم توی گوشم، "دیگه وقتشه بمیری"! خدا جون می گن تو خوبی ، مثل مادرا می مونی اگه راست می گی، ببینم، عشق من کجاست؟ می دونی؟ خدا جون می خوام یه کاری بکنی بخاطر من... من می خوام که زود بمیرم! آخه سخته زنده موندن! خدا جون تو تنها هستی، میدونی تنهایی سخته من که تقصیری نداشتم... پس چرا تنهام گذاشته؟؟؟ خدا جون می خوام بمیرم تا بشم همیشه راحت! ولی عمر اون زیاد شه، حتّی واسه ی یه ساعت! "خدا جون می شه تو امشب منو تو بغل بگیری" "بگی آروم توی گوشم: دیگه وقتشه بمیری!!!" سه شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 21:38 :: نويسنده : YASHAR
من پذیرفتم شکست خویش را
مطالب قشنگ در ادامه مطلب ادامه مطلب ... سه شنبه 20 دی 1390برچسب:, :: 11:53 :: نويسنده : YASHAR
افتاد سنگی از بامی بر سر عارف نکو نامی، گفت:حمد ای خدای بنده نواز، شاکرم ای کریم سنگ انداز ، رهرویی گفت:این چه گفتار است؟ خداوند شکر خواه، کی خواهان آزار است؟ خنده ای کرد و گفت آن دانا تو چه دانی حدیث او با ما؟ خواست گوید به خفا در گوشم که ای فلانی... نیستی فراموشم ادامه مطلب ... دو شنبه 19 دی 1390برچسب:, :: 15:13 :: نويسنده : YASHAR
دستام بوی خاک میداد... به جرم چیدن گل، منو به دار آویختند اما هیچکس نگفت شاید گلی کاشته باشم...! دو شنبه 19 دی 1390برچسب:, :: 14:13 :: نويسنده : YASHAR
........♥#########♥
منو ببخش عزیز من ، اگه می گم باهام نمون دستای خالیمو ببین آخر قصه رو بخون ترانه ای رو که برات گفته بودم فروختمش با پول اون نخ خریدم زخم دلم رو بستمش همسفر شعر و جنون عاشق ترین عالمم تو عشقتو ازمن بگیر من واسه تو خیلی کمم بین من و تو فاصله است ، یک در سرد آهنی من که کلیدی ندارم ، تو واسه چی در می زنی این در سرد لعنتی شاید که نخواد وا بشه قلبتو بردار و برو قطار داره سوت می کشه همسفر شعر و جنون عاشق ترین عالمم تو عشقتو از من بگیر من واسه تو خیلی کمم من واسه تو خیلی کمم به ادامه مطلب بروید. خیلی قشنگه ادامه مطلب ... شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 17:53 :: نويسنده : YASHAR
آنه! عکس های قشنگ در ادامه مطلب ادامه مطلب ... چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:, :: 12:24 :: نويسنده : YASHAR
به نام آنکه دوست را آفريد، عشق را،
ادامه مطلب ... من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم: درعصرهاي انتظار،به حوالي بي کسي قدم بگذار! خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه پس کوچه هاي تنهايي شو! کلبه ي غريبي ام را پيدا کن، کناربيدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهاي رنگي ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خيس پنجره برو! حرير غمش را کنار بزن! مرا مي يابي ادامه مطلب ... شنبه 14 دی 1390برچسب:, :: 9:44 :: نويسنده : YASHAR
نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، درک کن چه حسی دارم ، همیشه میمانم مال تو… ادامه مطلب ... خدای من!
داستان زيباي خدا و گل در ادامه مطلب هست حتما بخونين. ادامه مطلب ... اگر امشب هم از حوالی دلم گذشتی بنگر که بزرگترین آرزوی من چه کم حرف است ..... “تو“ در خیال من بمان ، اما خودت برو ، آنکه در رویای من است مرا دوست دارد ، نه تو !
به دلم افتاده بود که امشب حتماً
...................... حـالا اشکها هـم شـبـیـه تـو شـده انـد , گـریـه کـه می کـنـم نـمی آیـنـد ادامه مطلب ... پنج شنبه 4 دی 1390برچسب:, :: 9:35 :: نويسنده : YASHAR
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید بانوی دریای من... کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت جمعه 3 دی 1390برچسب:, :: 13:42 :: نويسنده : YASHAR
تو را که دارم دنیا مال من است
یه پنجره با یه قفس یه حنجره بی هم نفس ، سهم من از بودن تو یه خاطرست همینو بس، تو این مثلث غریب ستاره ها رو خط زدم دارم به آخر میرسم از اونور شب اومدم ، یه شب که مثل مرثیه خیمه زده رو باورم میخوام تو این سکوت تلخ صداتو از یاد ببرم، بزار که کوله بارمو رو شونه شب بزارم باید که از اینجا برم فرصت موندن ندارم ، داغ ترانه تو نگام شوق رسیدن تو تنم ، تو حجم سرد این قفس منتظر پر زدنم ، من از تبار غربتم از آرزوهای محال قصه ما تموم شده با یه علامت سوال ؟ ..................... یعنی باید باور کنم دیگه نیستی یعنی باید باور کنم چه جوری میتونم اون همه خاطراتتو یه شبه پرپر کنم یکی دو روز نیست آخه صحبت یه عمره که دارم برای تو میمیرم میدونم محاله بدون تو نمیتونم یه لحظه رو سر کنم ، مگه منو دوستم نداری که این جوری میزاری میری بی خیال ما میشی مگه فکر کردی من بازیچم که یه روز میگی دوستم داری و فرداش میری ،آخه چه جوری باور کنم رفتن تو برام مرگه بدون تو نمیتونم ، بگو کی اومد به جای من افتادم از چشمای تو نگو لایق تو نبودم.
و شاید سرنوشت من چنین بود که عشقت تا ابد با من عجین شود.
گریه شاید زبان ضعف باشد
ادامه مطلب ... یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:, :: 10:33 :: نويسنده : YASHAR
ماه من غصه چرا؟
آسمان را بنگر که که هنوز،بعد صد ها شب و روز مثل ان روز نخست گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد! یا زمینی را که،دلش از سردی شب های خزان نه شکست و نه گرفت! بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید و در اغاز بهار،دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت... تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست! ماه من غصه چرا؟!!! تو مرا داری و من هر شب و روز ،آرزویم همه خوشبختی "توست"... ماه من،دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن کار انهایی نیست که" خدا "را دارند.... ماه من!غم و اندوه اگر هم روزی ،مثل باران بارید یا دل شیشه ای ات،از لب پنجره عشق،زمین خورد و شکست... با نگاهت به خدا ،چتر شادی وا کن و بگو با دل خود،که خدا هست،خدا هست.... او همانی است که در تاریک ترین لحظه شب راه نورانی امید نشانم میداد.... او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد،همه ی زندگی ام،غرق شادی باشد... ماه من!!! غصه اگر هست!بگو تا باشد! معنی خوشبختی ،بدون اندوه است .....! این همه غصه و غم،این همه شادی شور،چه بخواهی و چه نه!میوه یک باغند همه را با همه عشق بچین... ولی از یاد مبر ، پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد "خدا "...... و در ان باز کسی می خواند، که خدا هست ... خدا هست ... و چرا غصه؟؟؟ چرا ؟؟؟ یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:, :: 10:30 :: نويسنده : YASHAR
نابینا به ماه گفت: دوستت دارم . ادامه مطلب ... الو سلام سلام مهربون من . سلام عزیز دلم سلام نزدیک ترین به من . باز یه صبح دیگه هست که تو بهم اجازه دادی چشمام روباز کنم و مهربونی های تو رو ببینم . شاهد لطف بی کرانت باشم . دیشب داشتم دونه های رحمتت رو نگاه می کردم چقدر قشنگ و آروم می آمدن پائین . جمعه 18 آذر 1390برچسب:, :: 12:32 :: نويسنده : YASHAR
رفتی و از رفتن تو قلب آیینه شکسته کوچه ها در خلوت شب پنجره ها همه بسته آسمان خاکستری رنگ بغض باران در نگاهش خنجری در سینه دارد توده ی ابر سیاهش بی تو من از نسل بارانم چون ابر بهارانم گریانم بی تو من با چشم گریان سیل غم برد آشیانم خواب سرخ بوسه هایت می نشیند بر لبانم درباره وبلاگ ![]() سلام. از این که به وبلاگ من اومدین کمال تشکر را دارم و امیدوارم که لحظات خوبی را داشته باشین همه ی صفحات رو بخونین ادامه ی نوشته ها در صفحات بعد که شماره صفحات در انتهای همین صفحه هست کلیک کنین و بخونین. در ضمن با عضویت در وبلاگ راست کلیک شما فعال میگردد برای کپی مطالب نظر یادتون نره و در خبر نامه و وبلاگ ما عضو شوید. متشکرم. يــــاشـــار کـــــریـــمــــی ... موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |