love U
دنـــیــا ایــنــجـــور نـمـی مــونــه
 
 
یک شنبه 1 تير 1393برچسب:, :: 11:3 ::  نويسنده : YASHAR

یادت باشد ‎
توخلاصه تمام خواهشهای منی
چه باشی چه نباشی‎
من باتوام ‎
تپشهای این قلب عاشق به یاد توست،

 درهرطپش نام تورا زمزمه می کند
یادت باشد ‎
این تویی، سراینده تمام احساسهای عاشقانه ،دردفترشعرم
من تمام شعرهایم را باتو آغاز میکنم،
باذکرنام تو
و باتو همه را به پایان می رسانم ‎
با یاد عشق تو
یادت باشد ‎
همیشه و همه جا توعشق منی



یک شنبه 1 تير 1393برچسب:, :: 11:2 ::  نويسنده : YASHAR

با من بمان ‎
می خواهم درفضایی که از عطرتن توآکنده است نفس بکشم‎
بودنت را حس کنم ‎
حتی اگر سایه ای باشی برقلب شکسته ام ‎      
می خواهم چشمانم را فدای آمدنت کنم تا بیایی‎
بهانه ای باشی  برای زنده بودنم نفس کشیدنم ‎
خوب من ‎
با من بمان ‎
کم رنگ به اندازه تولدِ شعری
عاشقانه‎‎ ...



یک شنبه 1 تير 1393برچسب:, :: 11:0 ::  نويسنده : YASHAR

کسی را دارم....
که انقدر برایم کسی هست که
نگاهم دنبال کسی نیست
و
هزاران بار فریاد زده ام و میزنم که دیگر
کسی به چشمانم نمی آید "هرگز"
و هیچ نگاهی،
دلم را نمی لرزاند "هرگز"
تنها یک نفر هست که همانند
گنجینه ای گرانبها در دلم جای گرفته !
انسان که سهل است،
وجودش را به دنیا هم نمی دهم!




جمعه 30 خرداد 1393برچسب:, :: 21:14 ::  نويسنده : YASHAR

چندتا داستان قشنگ در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...


جمعه 30 خرداد 1393برچسب:, :: 21:12 ::  نويسنده : YASHAR



جمعه 30 خرداد 1393برچسب:, :: 21:1 ::  نويسنده : YASHAR

سبحان الله یا فارِجَ الهَمّ و یا کاشفَ الغَم فرِّجْ هَمّی و یَسِّرْ
امری و ارحَمْ ضعفی و قِلةَ حیلتی و ارزُقنی من حیث لا اَحتَسِبُ یاربّ
العامین .
ترجمه:
منزه است خداوندی که بر طرف کننده غم ها است.

غم و مشکل من را برطرف کن،
بر ضعف و کمی چاره ام رحم کن و مرا از جایی که گمان نمی کنم روزی ده ای

پروردگار جهانیان.

حضرت محمد (ص) فرمودند : هرکس مردم را از این دعا با خبر کند در گرفتاریش

گشایش پیدا می کند. 



جمعه 30 خرداد 1393برچسب:, :: 20:40 ::  نويسنده : YASHAR

                                                                 بارالاها

 به قدرت بی کرانت مرا یاری ده تا به دست اورم

         آنچه را که نمی توانم فراموش کنم، و فرامش کنم آنچه را

       که نمی توانم به دست آورم.



سه شنبه 13 خرداد 1393برچسب:, :: 19:49 ::  نويسنده : YASHAR
من خدایی دارم که در این نزدیکی است ... 
مهربان 
خوب
قشنگ 
چهره اش نورانی ست...
 
گاهگاهی سخنی میگوید با دل کوچک من... 
ساده تر از سخن ساده من... 
او مرا میفهمد.او مرا میخواند... 
نام او ذکر من است در غم و در شادی 
چون به غم می نگرم آن زمان رقص کنان میخندم که خدا یار من است ، 
که خدا یاد من است.... 
او خدایی ست که مرا میخواهد...


پنج شنبه 8 اسفند 1392برچسب:, :: 20:18 ::  نويسنده : YASHAR
عاقلي، ديوانه اي را داد پند
کز چه بر خود مي پسندي اين گزند
ميزنند اوباش کويت سنگها
ميدوانندت ز پي فرسنگها
کودکان، پيراهنت را ميدرند
رهروان، کفش و کلاهت ميبرند
ياوه ميگوئي، چه ميگوئي سخن
کينه ميجوئي، چو مي بندي دهن
گر بخندي، ور بگريي زار زار
بر تو ميخندند اهل روزگار
نان فرستاديم بهرت وقت شب
نان نخوردي، خاک خوردي، اي عجب
آب داديمت، فکندي جام آب
آب جوي و برکه خوردي، چون دواب
خوابگاه، اندر سر ره ساختي
بستر آوردند، دور انداختي
برگرفتي زادمي، چون ديو روي
آدمي بودي و گشتي ديو خوي
دوش، طفلان بر سرت گل ريختند
تا تو سر برداشتي، بگريختند
نانوا خاکستر افشاندت بچشم
آن جفا ديدي، نکردي هيچ خشم
رندي، از آتش کف دست تو خست
سوختي، آتش نيفکندي ز دست
چون تو، کس ناخورده مي مستي نکرد
خوي با بدبختي و پستي نکرد
مست را، مستي اگر يک ره بود
مستي تو، هر گه و بيگه بود
بس طبيبانند در بازار و کوي
حالت خود، با يکي زايشان بگوي
گفت، من ديوانگي کردم هزار
تا بديدم جلوه پروردگار
ديده، زين ظلمت به نور انداختم
شمع گشتم، هيمه دور انداختم
تو مرا ديوانه خواني، اي فلان
ليک من عاقلترم از عاقلان
گر که هر عاقل، چو من ديوانه بود
در جهان، بس عاقل و فرزانه بود
عارفان، کاين مدعا را يافتند
گم شدند از خود، خدا را يافتند
من همي بينم جلال اندر جلال
تو چه مي بيني، بجز وهم و خيال
من همي بينم بهشت اندر بهشت
تو چه مي بيني، بغير از خاک و خشت
چون سرشتم از گل است، از نور نيست
گر گلم ريزند بر سر، دور نيست
گنجها بردم که نايد در حساب
ذره ها ديدم که گشته است آفتاب
عشق حق، در من شرار افروخته است
من چه ميدانم که دستم سوخته است
چون مرا هجرش بخاکستر نشاند
گو بيفشان، هر که خاکستر فشاند
تو، همي اخلاص را خواني جنون
چون تواني چاره کرد اين درد، چون
از طبيبم گر چه مي دادي نشان
من نمي بينم طبيبي در جهان
من چه دانم، کان طبيب اندر کجاست
ميشناسم يک طبيب، آنهم خداست...


پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, :: 20:2 ::  نويسنده : YASHAR
بارالها...
از كوي تو بيرون نشود پاي خيالم
نكند فرق به حالم
چه براني،چه بخواني
... چه به اوجم برساني
چه به خاكم بكشاني
... نه من آنم كه برنجم
نه تو آني كه براني..
نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي
در اگر باز نگردد...
نروم باز به جايي
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهي چه نخواهي
باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهي...


پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, :: 19:54 ::  نويسنده : YASHAR
خدايا پاكم كن تا تو را با انجام كارهايي كه به من سپرده ايي ستايش كنم
مبادا كه در خدمت گذاري تو ناشكيبا و دلخسته شوم.
اين راه آرامشي است ، كه بالاتر از درك آدمي است.
خدايا بيا و در قلب و ذهن من ساكن شو ،
تا وسعت يابند و تمامي آفرينش را در بر گيرند ، تا از هم جدا نباشيم .
چرا كه ما هم جزئي از آن كل هستيم چنان پاكم كن تا هستي ام را سراسر وقف تو و خلقت كنم
كه اسير رنج و پريشاني است معبود من ، ضعيف و درهم شكسته ام گرانبار و تنها .
تو درياي رحمت و مهري ، گناهان من عظيم است اما رحمت و بخشايش تو بس عظيم تر از گناهان من .
به رحمت تو پناه مي آورم .
مرا پاك گردان تا هنگام قضاوت ديگران رحيم باشم.
رحمت تو همه چيز را زيبا مي كند ، هنگامي كه مي لغزيم
خدايا ! با آزموني رويارو هستم بگذار با ايمان به آنكه پرسشگر تويي همانگونه كه پاسخگو تويي با آن روبرو شوم.
من بسيار نادانم ، اما دانش تو بيكران است خدايا !
چه چيز هست كه تو نداني؟
من در اين ميان تماشاگري بيش نيستم ،
بگذار از اين بازي لذت ببرم خدايا همه چيز طبق خواست تو تحقيق مي يابد ،
پس چرا من نگران و پريشان باشم ؟
خدايا !مرا قلبي متواضع عطا كن كه در سرما و گرما ،
تحسين و نكوهش در لذت و درد ، در بيماري و تندرستي ،
و در خوشبختي و فلاكت ، شاد باقي بماند در قلب كوچك من آتش عظيم عشقت را بيفروز.
بگذار

شوقم به سيماي زيبايت هر روز فزوني گيرد.

 و مرا ياري كن تا همه چيز را به آغوش پرمهر تو بسپارم خدايا !
خانه قلب من كوچك است آن را چنان فراخ كن كه پذيراي تو باشد خانه قلبم ويرانه است‌ ،
آن را مرمت كن تا در خور تو شود  خانه قلبم آلوده است
آن را پاك و مطهر گردان عميق ترين آرزوي من زماني برآورده مي شود
كه تو هميشه و هميشه در سراي قلبم ساكن شوي
و من هر روزم را در حضور پر نور تو سپري كنم...


پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, :: 19:51 ::  نويسنده : YASHAR

بار خدایا باز دل به یاد تو فغان می کند.

نمی دانم در جستجوی تو دیرینه کتاب کهن تاریخ را مطالعه کنم

یا چشم بر صفحه آسمان بدوزم؟

دل را به یاد موهبتهای تو آرام کنم یا به تعریف آفریده هایت؟

خدایا، گاه که از همه نا آدمیها خسته می شوم

یاد تو تحمل زیستن را برایم آسان می سازد.

خدایا عشق زیباست اما کدامین عشق پرشور تر از عشق به توست

که یادت قلبها را به اوج لذتها می رساند و

مرگ را زیباترین پدیده ها می سازد.

خدایا، شرم مرا از آن باز می دارد که از تو چیزی بخواهم

چرا که هر چیزی را قبل از آنکه بخواهم به من داده ای.

اما خدایا سه چیز را از کسی که آفریدی دریغ مدار

که تا زنده ام توان خواندن نماز ایستاده را داشته باشم،

که  عشقت از دلم بیرون نرود و آن زمان که مرا خواندی در راه تو باشم.

ای محبوب من، ما را پاک بگردان،

پاک بمیران و پاک محشور بگردان که تو رب العرش العظیمی



پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, :: 19:44 ::  نويسنده : YASHAR



چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, :: 19:47 ::  نويسنده : YASHAR

خبـــــر بــــــه دورترین نقطه ي جهان برسد

نشد که او به منِ خسته بــی گمان برسد

شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت

کسی کــــــه سهم تو باشد به دیگران برسد

چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر

بـــه راحتی کسی از راه نـاگهـــــــان برسد،...

رهــــــا کنی بــــــرود از دلت جــدا بـــــاشد

به آن کـــه دوستش نداشته به آن برسد

رهـــــــا کنی بروند و دو تا پرنده شوند

خبر بـــه دورترین نقطه ی جهان برسد

گلایـــه اي نکنی بغض خـویش را بخــــــوري

که هق! هق!... تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند کــه... نه! نفرین نمی کنم... نکند

به او کـــــــه عاشق او بوده ام زیان برسد

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

خدا کند کــه فقط زود آن زمان برسد



چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, :: 19:42 ::  نويسنده : YASHAR

دَرْ زُلْفِ چونْ کَمَنْدَشْ اِیْ دِلْ مَپیچْ کانْجا 

سَرْها بُریدِهْ بینیْ بی جُرم و بی جِنایَتْ...



چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, :: 19:35 ::  نويسنده : YASHAR

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم

یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت

رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس

گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا

سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی

جانا روا نباشد خون ریز را حمایت

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود

از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود

زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت

ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم

یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

این راه را نهایت صورت کجا توان بست

کش صد هزار منزل بیش است در بدایت

هر چند بردی آبم روی از درت نتابم

جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ

قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com



دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:, :: 19:20 ::  نويسنده : YASHAR

خداوندا...

خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم

مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را

مبادا گم کنم اهداف زیبا را

مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت

مرا تنها تو نگذاری

که من تنهاترین تنهام؛ انسانم

خدا گوید :

تو ای زیباتر از خورشید زیبایم

تو ای والاترین مهمان دنیایم

تو ای انســــان !

بدان همواره آغوش من باز است

شروع کن ...

یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من...



جمعه 10 آبان 1392برچسب:, :: 20:23 ::  نويسنده : YASHAR

خدایا حفظ کن کسی را که دوستش دارم

و یاورش باش در گرداب مشکلات

و صدایش را بشنو وقتی تو را میخواند

و خوشبختش کن بخاظر قلب پاکش...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 

ایستادن اجبار کوه بود و رفتن سرنوشت آب
افتادن تقدیر برگ و صبر پاداش آدمی
پس بی هیچ چشم داشتی حراج محبت کنیم که 
همه ما فقط خاطره ایم.

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

عادت می کنیم :
به داشتن چیزی و سپس نداشتنش !
به بودن کسی و سپس به نبودنش !
تنها عادت می کنم ، اما فراموش هرگز !

 



پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:, :: 23:22 ::  نويسنده : YASHAR

ای قلم سوزلَرین دَه اَثریوخ «ای قلم در حرف هایت اثری نیست»

آشنا دَن مَنَه بیرخَبَر یوخ «از آشنا برای من خبری نیست»

گَلدی بو جومعَه دَ گِشدی آلله «این جمعه هم آمد و گذشت ای خدا»

فاطمَه یوسیفینَّن خبر یوخ «از یوسف فاطمه(س)خبری نیست»

یاندی پروانَه لَرشمعِ سوندی «پروانه سوخت و شمع زندگیش خاموش شد»

آیریلیقدان اورَه قانَه دوندی «از جدایی دل ها خون شد»

شَأنیدَه رُتبَه دَه بی بَدَل سَن «در شأن و مقام بی همتایی»

هرگوزَل دَن آقا سَن گوزَل سَن «از هرزیبایی آقا تو زیباتری»

کیم دییر آیریلیق در دَه سال ماز؟ «چه کسی می گوید جدایی انسان را دردمند نمی کند؟»

عاشیقین صبرینی اَل دَن آلماز؟ «وصبرِ عاشق را لبریز نمی کند؟»

ای گوزوم یول لارا باخ داریخما «ای چشمم به راه نگاه کن و دل تنگ مشو»

گون همیشَه بولوت آت دا، قالماز «چون که خورشید همیشه زیر ابر نمی ماند»

قونچَه گول لَر نَه اندازَه سُل سون «غنچه ی گل چقدر پرپر شود؟»

قلبیلَر قویما قانیلَه دُلسون «مگذار قلب ها خون شود»

گَلدی بو جُمعَه دَه گَلمَدین سَن «این جمعه هم آمد ولی شما نیامدید»

گون سایِم جمعه ی دیگَر اولسون «روزها را می شمارم تا جمعه ی دیگر برسد»

ای “صفایی” هَلَه دُز فراقه «ای “صفایی” صبر کن در فراقش»

یول سالاخ بیزدَه بیردَه عراقَه «تا بارِ دیگر مسیرمان به طرف عراق بیفتد»

قلبیلَر غُصَّه دَن داغلی قالدی «قلب ها از غصه ات داغدارشده است»

یا امام زمان گَل اَمان دی «یا امام زمان(عج)بیا و رحم کن»

کربلا یول لاری باغلی قالدی «راه های کربلا بسته مانده»



یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, :: 20:13 ::  نويسنده : YASHAR
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا !خسته ام!نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد
خدا:ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده
او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو
نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…
بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی
من آنچنان گوش فرا میدهم

که انگار همین یک بنده را دارم
و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری...


یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, :: 20:8 ::  نويسنده : YASHAR

چند روزی بود که دوباره به دامان خدا بازگشته بود،

عطش زیادی برای خدایی شدن پیدا کرده بود.

هر روز عصر به سراغ پارسای شهر خود می رفت

و هر روز چیزی در مورد آئین عشق از او می پرسید

و جرعه ای آب می نوشید.

یک روز پارسا به او گفت می دانی برای آنکه راه آسمان را گم نکنیم

چه خون دل ها خورده شد و خون چه پیامبران و جانشینانی بر زمین ریخته شده؟

داستان ها را یک به یک گفت، از طوفان نوح ،

از مبارزه داوود،از شهادت یحیی،از تلاش های سلیمان از مبارزه نا برابر یک نفر به صدها نفر،

از اسارت خانواده بندگان خوب خدا (واقعه عاشورا)….

او گفت آن مبارزه های تا ریخی در روزهایی رخ داد که روز خدا نا میده می شوند.

جوان پرسید: اکنون که دیگر آن مبارزه ها وجود ندارد،

پس ما نمی توانیم کاری برای آئین آسمان کنیم یعنی ما دیر رسیده ایم؟!

آن ها که در آن زمان بوده اند منفعت برده اند

و ما دیگر نمی توانیم از مبارزه در راه خدا سهمی و سودی ببریم؟!

پاسخ شنید: هر روز روز خدا است و همه جا دشت مبارزه برای خدا.

هر روز در درون تو جدا لی است بین تاریکی و روشنا یی

و تو می توانی سیاهی را برگزینی یا سپیدی را.

همه جا میدان مبارزه است.

همه جا عرصه امتحان و انتخاب است.

در خانه ات! خیا بان! محل کار! پشت میز دانشگاه! ایستگاه اتوبوس!

پارک محله تان! همه جا! همه جا! همه جا میدان مبارزه است و همه روز، روز خدا

هر روز که برمی خیزی می توانی ا نتخاب کنی،

درسپاهیان آسمان و همراه فرشتگان باشی یا در خیل شیطا ن،

تصمیم با توست که مبارز راه نور باشی یا رهرو کوره راه ظلمت!

هرروزتان خدایی باد ….



یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, :: 19:55 ::  نويسنده : YASHAR

پرنده ای به رسالت مبعوث شد ...

خداوند گفت: ديگر پيامبری‌ نخواهم‌ فرستاد،

از آن‌گونه‌ كه‌ شما انتظار داريد؛ اما جهان‌ هرگز بی‌پيامبر نخواهد ماند؛

و آن‌گاه‌ پرنده‌ای‌ را به‌ رسالت‌ مبعوث‌ كرد. پرنده‌ آوازی‌ خواند كه‌ در هر نغمه‌اش‌ خدا بود.

عده‌ای‌ به‌ او گرويدند و ايمان‌ آوردند.
و خدا گفت: اگر بدانيد، حتی با آواز پرنده‌ای‌ می‌توان‌ رستگار شد.

خداوند رسولی‌ از آسمان‌ فرستاد. باران، نام‌ او بود.

همين‌ كه‌ باران، باريدن‌ گرفت، آنان‌ كه‌ اشك‌ را می‌شناختند،

رسالت‌ او را دريافتند، پس‌ بی‌درنگ‌ توبه‌ كردند و روحشان‌ را زير بارش‌ بی‌دريغ‌ خدا شستند.
خدا گفت: اگر بدانيد با رسول‌ باران‌ هم‌ می‌توان‌ به‌ پاكی‌ رسيد.
خدا گلی‌ را از خاك‌ برانگيخت، تا «معاد» را معنا كند.
و گل‌ چنان‌ از رستاخيز گفت‌ كه‌ از آن‌ پس‌ هر مؤ‌منی‌ كه‌ گلی‌ را ديد، رستاخيز را به‌ ياد آورد.
خدا گفت: اگر بفهميد، تنها با گُلی‌ قيامت‌ خواهد شد.
و به‌ ياد دارم‌ كه‌ فرشته‌ای‌ به‌ من‌ گفت: جهان‌ آكنده‌ از فرستاده‌ و پيغمبر و مرسل‌ است،

اما هميشه‌ كافری‌ هست‌ تا باران‌ را انكار كند و با گُل‌ بجنگد،

تا پرنده‌ را دروغگو بخواند و باد را مجنون‌ و دريا را ساحر.
اما هم‌ امروز ايمان‌ بياور كه‌ پيغمبر آب‌ و رسول‌ باران‌ و فرستاده‌ باد برای‌ ايمان‌ آوردن‌ تو كافی‌ است.



پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 20:3 ::  نويسنده : YASHAR

کدامین شاخه گل را به خاطر مرامت تقدیمت کنم

که وجودت عطر تمام گلهاست ...



پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 19:28 ::  نويسنده : YASHAR

تقدیم به گلم که یادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانیت در تمام وجودم است ،،
آه گلم محبت را در پاکی نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معنی کردم ،،
و بدان که زیبا ترین لحظه هایم در کنار تو بودن است...



پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:, :: 14:55 ::  نويسنده : YASHAR

من !
سخاوتمندانه "تو" را به قلبم هدیه میدهم..
و سخت لرزانم از هدایه ای چنان با شکوه!!
ای بهانه ی زیبای زنده بودنم :
سطرهای جا مانده از از شور و احساس قلبم را به تو تقدیم میکنم ..
و برای تو مینویسم..
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست ..
برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست…
برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد…
برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است..
برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست…
برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است..
برای تویی که عشقت معنای بودنم است..
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است ..
دوستت دارم تا ..
نه!
دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد..



پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:, :: 14:52 ::  نويسنده : YASHAR

ثانیه های زندگی ام بوی عطر تنت را به من هدیه می دهد.

از شوق دیدنت قلبم به تپش می افتد.

زندگیم عطر نفسهای تو است. با تو بودن تقدیری زیباست

در روزگار عاشقانه من و تو. 

وقتی با تو هستم همواره خواهان توام. تو تک ستاره قلب منی.

عشقم تو زیباترین بهانه برای بودن هستی.

تو تنها قرار زندگی ام شدی.

در کنج قلبم جای توست،عشق یعنی با توبودن.

تو در قلبم نشستی و وجودم

از عشق تو سرچشمه گرفته است

به یاد تمام خاطرات با تو بودن

می خواهم بنویسم از تو واین همه عشق با تو بودن

از تو و از احساس بی نهایتت

که تمام صفحات دفتر قلبم را پر کرده است

وقتی که در کنارم باشی عاشقانه هایم را برایت یک به یک می خوانم

وتو با لبخند همیشگی خنجر مهربانیت را در قلبم فرو میکنی

ومن هم با نگاه  عاشقانه ام تمام عشقم را به تو هدیه میدهم

عاشقانه ی من و تو بسیار زیباست

وقتی که من و تو اینگونه همدیگر را دوست داریم

اکنون که دستانم را لمس میکنی

گرمای دستت را احساس میکنم

چشمهایم از شوق داشتنت خیس است

و دلم عاشق تو

بوسه ای عا شقانه  بر روی گونه ات

احساس شیرین من است...



پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:, :: 15:36 ::  نويسنده : YASHAR

  دوستت دارم

بوس!!!



پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:, :: 15:12 ::  نويسنده : YASHAR

در رویاهایم دیدم که با خدا گفت و گو می کنم

 خدا پرسید:پس تو می خواهی با من گفت و گو کنی؟

من در پاسخش گفتم:اگر وقت دارید.

خدا خندید:

وقت من بی نهایت است...

در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی؟

پرسیدم چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟

خدا پاسخ داد:کودکیشان.....!

اینکه آنها از کودکی شان خسته می شوند،عجله دارند که بزرگ شوند،

و بعد دوباره پس از مدتها،آرزو می کنند که کودک باشند.

اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول به دست آورند...

و بعد پولشان را از دست می دهند تا دویاره سلامتی خود را به دست آورند.

اینکه با اضطراب به آینده می نگرند

و حال را فراموش می کنند

و بنابراین نه در حال، زندگی می کنندو نه در آینده

اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که هرگز نمی میرند،

و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند.

دستهای خدا دستانم را گرفت،برای مدتی سکوت کردیم

و من دوباره پرسیدم:

به عنوان یک پدر ،می خواهی کدام درس زندگی را فرزندانت بیاموزند؟

او گفت:بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد،

همه کاری که آنها می توانند بکنند این است که

اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشند.

بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند،

بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد

تا زخمهای عمیقی در قلب آنان که دوستشان داریم ایجاد کنیم،

اما سالها طول می کشد تا آن زخمها را التیام بخشیم.

بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترینها را دارد،

کسی است که به کمترینها نیاز دارد.

بیاموزند که آدمهایی هستند که آنها را دوست دارند،

فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند.

بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

بیاموزند که کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند،

بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند.

من با خضوع گفتم:از شما به خاطر این گفت و گو متشکرم.

آیا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندانتان بدانند؟

خداوند لبخند زد و گفت:

فقط اینکه بدانند من اینجا هستم.«همیشه»



پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:, :: 15:2 ::  نويسنده : YASHAR

مي گويند

هر وقت آب مي نوشی

بگو يا حسين علیه السلام

اين روزها که

آب مي بيني و نمي نوشي

آرام بگو يا اباالفضل علیه السلام



پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:, :: 15:0 ::  نويسنده : YASHAR

خــدایا دوستت دارم، واسه هـر چی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی

بـازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمـارم
نمی تـونـم فقط مـی گـم، خـــــدایـا دوستت دارم

تو دیدی من خطا کردم، دلـم گم شـد دعــا کــردم
کمک کن تا نفس مـونـده، بـه آغوش تـو بــرگـــردم

تو حتی از خودم بهتر، غریبی هامو می شناسی
نمی خـوام چتـر دنیـا رو، که تو بـارون احسـاسي.



یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 20:53 ::  نويسنده : YASHAR

1- خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟

2- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس‌هایی در کمد داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟

3- خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟

4- خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می‌کردی
بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟

5- خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟

6- خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟

7- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟

8- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می‌شدی
بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟

9- خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی
بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.

10- خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی
بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می‌کردی؟



یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 20:39 ::  نويسنده : YASHAR

کودکی زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن و

یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید

او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد

اما کودک گوش نکرد

او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا!

بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید

اما کودک ندید

او فریاد کشید خدایا!

معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود

اما کودک نفهمید

او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت:

خدایا به من دست بزن

بگذار بدانم کجایی.

خدا پایین آمد و بر سر کودک دست كشید

اما کودک دنبال یک پروانه کرد

او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد...



یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 20:38 ::  نويسنده : YASHAR

یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا

بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو

تک و تنها، به تو می اندیشد

و کمی

دلش از دوری تو دلگیر است

مهربانم ای خوب

یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش

به رهت دوخته ، بر درمانده

و شب و روز دعایش این است

زیر این سقف بلند، هر کجا هستی، به سلامت باشی

و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد

مهربانم ای خوب

یاد قلبت باشد، یک نفر هست که دنیایش را

همه هستی و رویایش را

به شکوفایی احساس تو پیوند زده

و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد

مهربانم ای خوب

یک نفر هست که با تو

تک و تنها با تو

پر اندیشه و شعر است و شعور

پراحساس و خیال است و سرور

مهربانم این بار یاد قلبت باشد

یک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزدیک است

و به یادت هر صبح گونه سبز اقاقی ها را

از ته قلب و دلش می بوسد

و دعا می کند این بار که تو

با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی

و پر از عاطفه و عشق و امید

به شب معجزه و آبی فردا برسی….



سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 20:37 ::  نويسنده : YASHAR

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩



دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:44 ::  نويسنده : YASHAR

متن آهنگ میرم از احمد کایا

در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...


یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:31 ::  نويسنده : YASHAR

خدایا مرا در كوره راههای پر سنگلاخ نفس تنها مگذار.
به فرشته ها بگو ماه را در كف بگیرند و تاریكی های روح مرا به روشنایی مبدل كنند.
به ستاره ها بگو ذره ای از آسمان را برایم معنا كنند.
خدایا دل سرد سیرم را همنشین خورشیدهای نامكشوف كن چشمهایم را به سفری بی زوال ببر به دستهایم عدالت را بیاموز و به پاهایم صبر بده تا بی كفشی را تاب بیاورند.
خدایا ! یاد زیبایت را از خاطرم مگیر، عشق عالم گیرت را از این بنده حقیرت دریغ نکن...
خدایا ! شرمم می آید که مرا می خوانی و من رو بر می گردانم...
خدایا ! شرمم می آید که پاکی را از یاد برده ام...
خدایا ! شرمم می آید که عشق تو فراموشم شده...
خدایا ! یادت را از خاطرم دور مکن...
می دانم که مستی ام و هشیاریم از اراده توست، می دانم که خواب و بیداریم از اراده توست...
می دانم که اینجایی، می دانم که دوستم داری...
می دانم که نزدیک تری به من، از خودم...
خدایا پرده از رویم بردار تا عشقت وجودم را شعله ور کند...
دلم طاقت دوری از تو را ندارد،
خدایا می دانم که مرا نگاه می کنی! توانم بده تا نگاهت کنم.



یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:29 ::  نويسنده : YASHAR

محل رخداد این زیبایی، شهر توریستی اسکاگن؛ شمالی ترین شهر دانمارک است جایی که دریای بالتیک و دریای شمالی بهم می پیوندند.

دو دریای مختلف با هم یکی نمی شوند و بنابراین این راستا بوجود می آید.

و این همان چیزی است که در قرآن آمده است:

سوره مبارکه الرحمن

مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ (۱۹) بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ (۲۰) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (۲۱)


۱۹) دو دریا را به گونه ای روان کرد که با هم برخورد کنند.

۲۰) اما میان آن دو حد فاصلی است که به هم تجاوز نمی کنند.

۲۱) پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار می کنید؟



یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 20:39 ::  نويسنده : YASHAR

ممکن است گاهی گریه کنم ولی هیچگاه در تنهایی گریه نمیکنم

خداوند اینجاست

اشکهای مرا پاک می کند...چون...

قلب من خانه ی خداست

ممکن است گاهی بیفتم و بلغزم اما هرگز در سقوط تنها نمی مانم

خداوند هست و مرا بلند می کند... چون...

قلب من خانه ی خداست

شاید گاهی رنج بکشم اما هرگز در این رنج کشیدن تنها نمی مانم

پروردگار مرا از رنجها رها می کند...چون...

قلب من خانه ی خداست

خوشحالم برای اینکه میدانم هرگز تنها نیستم

خداوند همواره با من است...چون...

قلب من خانه ی خداست...    



پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:48 ::  نويسنده : YASHAR

آدم اگه یه روز از مرغی که باید سر ببره خوشش بیاد ، گــرســنـه میمونه . . . !

اگه از کسی که بهت مدیونه خواهش کنی ... در حقیقت داری بهش دستور میدی...

 

خوب به حرفام گوش کنین:
همه میتونن عشقشون و بکشن۰۰
بعضیا بایه نگاه اینکارو میکنن
بعضیا باحرفرای تلخ و تندشون
ترسوها با یه بوسه عزیزشون و میکشن
شجاها با یه ضربه ی شمشیر
بعضیا عزیزشون و در حین جوانی میکشن
بعضیا وقتی که پیرشن این کارو میکنن
بعضیا با دستای الوده به شهوت
بعضیا بادستای طلایی
ولی اونی که شرف داره باچاقو عزیزشو می کشه
چون کسی که با چاقو کشته میشه تنش زود سرد میشه...
عشق بعضیا رو به زمین میزنه
و بعضی رو به اوج میرسونه
بعضیارو میفروشه و بعضی دیگرو میخره
بعضیا وقت کشتن اشک میریزن
بعضیا کشتن براشون هیچ سخت نیست هرکسی میتونه عزیزشو بکشه
ولی به اینا نیست چون هرکسی که فکر کنی مرده میتونه نمرده باشه...

بقیه در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 20:8 ::  نويسنده : YASHAR

سلام مهربانم , ای خوب !

در ادامه مطلب حتماً بخونش...

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 20:6 ::  نويسنده : YASHAR

خدایا

این روزها عجیب دلم برای حرف زدن با تو تنگ شده

آرزویی در دل دارم و دستانم خالیست  و زبانی پر زدعا دارم

به دریای لطف و رحمت تو امیدوارم و به سخاوتمندی تو ایمان کامل دارم

پس یا دلم را از این آرزو خالی کن یا دستانم را پر کن



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 18:21 ::  نويسنده : YASHAR

مردان هم قلب دارند

فقط صدایش یواش تر از صدای قلب یک زن است

مرد ها هم در خلوتشان برای عشقشان گریه میکنند

شاید ندیده باشی

اما همیشه اشک هایشان را در آلبوم دلتنگیشان قاب میکنند

هر وقت زن بودنت را میبینم

سینه ام را جلو میدهم

صدایم را کلفت تر میکنم

تا مبادا

لرزش دست هایم را ببینی

مرد که باشی

دوست داری

از نگاه یک زن مرد باشی

نه بخاطر زور بازوها!

مثل تو دلتنگ میشوم

ولی

گریه نمیکنم

بچه میشوم

بهانه میگیرم

تو این ها را خوب میدانی

تمام آرزویم این است که سر روی پاهایت بزارم

تا موهایم را نوازش کنی

دوست دارم بدنت را بو کنم

عاشق بوی موهایت هستم!

من بیشتر از تو به آغوش نیاز دارم

چون وقت تنهاییم

خاطره ی تو مرا امیدوار میکند

به همه دنیا!

تا برای خوشبختیت

لبخندت

آرامشت

تلاش کنم

من مرد بودنم را مدیون زن بودنت هستم...



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 17:47 ::  نويسنده : YASHAR

دلمـ براے اغوش گرفتنتـ . . .

 تنگ شده استـ
 در اغوشمـ ک مے گرفتـــے
 آن قدر آرامـ مے شدمـ
 ک حتــے
 فراموش مے کردمـ
 نَفسـ بکشمـ. . .

........................

دلتنگـتمـ...
  تــــو
 هرجآ و هر ڪٌجآے جهاטּ ک باشے
 باز ب رویاهآے من باز خواهے گشت
  تو مرا ربوده ، مرآ  ڪٌشته اے. . .
 مرا ب خاڪستر خواب هآیمـ نشانده اے
 همـ از این روست ڪ هر شب تا سپیده دمـ بیدارمـ
  عشـ ـــ ــ ــق. . .
همین است در سرزمین مـט
  من ڪٌشنده خواب هاے خویش را دوست مے دارمـ! ! !

.................................



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 17:21 ::  نويسنده : YASHAR


 

مَـטּ مَـرל بُوבنَم را مَدیُون زَטּ بُوבنَت ـَہـستَم

فَقَطْ تُو ایْنـہـا را مْــے فَـہمْـ.ے.. با زَטּ بُوבنَت...آرے فَقَطْ تُو ... تُو..



ادامه مطلب ...


یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 18:28 ::  نويسنده : YASHAR

بیا تا مقدسترین عشق دنیا را  به همگان نشان دهیم.
 بیا تا  طعم شیرین ترین عشق دنیا را بچشیم.
 بیا تا بهترین لحظه ها را در عشقمان مهیا کنیم.
 بیا تا گرمی عشقمان را در قلبهایمان احساس کنیم.
بیا تا عشقی یکدل و یکرنگ داشته باشیم.
بیا تا غروب غم انگیز عاشقان را با نشان دادن معنی واقعی عشقمان به همگان زیبا کنیم.
بیا تا فاصله عاشقان را با ثابت کردن معنای واقعی عشق را از بین ببریم

و فاصله بین عاشقان را کم اهمیت جلوه دهیم.
بیا تا ثابت کنیم ما می توانیم در میان تمام عاشقان برای همیشه عاشق بمانیم.
بیا تا در میان فصلهایمان فصل خزانی نداشته باشیم و

تمام لحظه ها و فصلها بهاری بیش نباشد!
بیا تا شبهای با هم بودنمان را پر از ستاره کنیم.
حالا بیا که همدیگر را باور کرده ایم!



پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, :: 9:55 ::  نويسنده : YASHAR

آن‌گاه که عشق تورا می‌خواند
به‌راهش گام نه!
هرچند راهی پرنشیب.
آنگاه که تورا زیر گستره بال‌هایش پناه می‌دهد
تمکین کن! هرچند تیغ پنهانش جانکاه.
آن‌گاه که باتو سخن آغاز کند،
بدو ایمان آور!
حتی اگر آوای او رؤیای شیرینت را درهم‌کوبد،
مانند باد شرطه که بوستانی را.....»



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, :: 9:54 ::  نويسنده : YASHAR

گاهی بگذار
هیچ نگویم
بگذار فقط بنشینم روبرویت
حتی دستهایت را هم نمیخواهم
بگذارشان توی جیبت که
چشمم بهشان نیفتد
اما کاری به چشمهایت نداشته باش
آنها سهم من اند
تو هم هیچ نگو
بگذار بنشینم و
از سکوتت
تا لبخندت
از نگاهت
تا اخمت
طرحی بزنم
نه با رنگ
با کلام
کلامی که با "ع" شروع میشود
"ع" عین ِ عشق
"ع" عین ِ تو....



پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, :: 9:54 ::  نويسنده : YASHAR

گاهـــــــــــــی آنچنان مزخرف می شــــــوم

که برای دیگـــــــــران قابل درک نیستـــم

حتی عزیــــــــــزترین کســـــــــم را

از خــــــــــــودم می رانم

اما در آن لحظه در دلــــــــــم آرزو دارم او بگـــــــــوید:

« می دانم دســــــت خودت نیست، درکــــــــت می کنم»



پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, :: 19:8 ::  نويسنده : YASHAR

دوغرونو سؤيلمك دن قورخما...

از حقيقت گويي ترسي نداشته باش!

كمال آتا تورك



شنبه 14 بهمن 1391برچسب:, :: 19:31 ::  نويسنده : YASHAR

با خیالم
لطافت واژه واژه هایت را لمس کردم
و میان مهر نگاهت شناورگشتم
نوای خوش و عطر آلود کلامت
دلیل شکفتن و اوج گرفتن پروازم شد،
به سوی آسمانی ترین لحظه های خوشبختی

حضورت در کنارم نهایت آرزویم
و بهانه ی برپایی شوری وصف ناشدنی
وقتی من و تو خوشبختی ما بودن را
فریاد می زنیم

....................

با من بمان
حضورت شور بر پا می کند
و دنیای سیاه و سپید من
پر از رنگ می شود
رنگین کمانی ترین خیالم
در حضور رویایی تو نقاشی می کنم
دوست داشتنی ترین دارایی من
دوستت دارم

......................

می خواهم بنویسم
از تو
از ذهن آشفته ام
از دلتنگی هایی که همدم لحظه لحظه هایم می شوند
روزگار غریبیست
اما نه به غریبی روزهایی که نیستی
و نبودنت
غریب می کند مرا با قلم
افکار می آیند و بی آنکه اسیر جوهر و ورق شوند
از ذهن خسته ام پر می کشند
در انتظارم ...

می آیی فرشته ی من
آمدنت بال هایم را می گشاید
آسمانی که روزگاری دور از گام هایم بود
اکنون زیر پاهایم حس می کنم

 

 

من با همه ی وجود
افکار گریز پایم را در بند می کنم



ادامه مطلب ...


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد

درباره وبلاگ


سلام. از این که به وبلاگ من اومدین کمال تشکر را دارم و امیدوارم که لحظات خوبی را داشته باشین همه ی صفحات رو بخونین ادامه ی نوشته ها در صفحات بعد که شماره صفحات در انتهای همین صفحه هست کلیک کنین و بخونین. در ضمن با عضویت در وبلاگ راست کلیک شما فعال میگردد برای کپی مطالب نظر یادتون نره و در خبر نامه و وبلاگ ما عضو شوید. متشکرم. يــــاشـــار کـــــریـــمــــی ...
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فقط U و آدرس trt.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 236
بازدید کل : 29184
تعداد مطالب : 273
تعداد نظرات : 45
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

خدمات وبلاگ نويسان-بهاربيست