love U
دنـــیــا ایــنــجـــور نـمـی مــونــه
 
 
یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, :: 20:13 ::  نويسنده : YASHAR
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا !خسته ام!نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد
خدا:ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده
او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو
نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…
بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی
من آنچنان گوش فرا میدهم

که انگار همین یک بنده را دارم
و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری...


یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, :: 20:8 ::  نويسنده : YASHAR

چند روزی بود که دوباره به دامان خدا بازگشته بود،

عطش زیادی برای خدایی شدن پیدا کرده بود.

هر روز عصر به سراغ پارسای شهر خود می رفت

و هر روز چیزی در مورد آئین عشق از او می پرسید

و جرعه ای آب می نوشید.

یک روز پارسا به او گفت می دانی برای آنکه راه آسمان را گم نکنیم

چه خون دل ها خورده شد و خون چه پیامبران و جانشینانی بر زمین ریخته شده؟

داستان ها را یک به یک گفت، از طوفان نوح ،

از مبارزه داوود،از شهادت یحیی،از تلاش های سلیمان از مبارزه نا برابر یک نفر به صدها نفر،

از اسارت خانواده بندگان خوب خدا (واقعه عاشورا)….

او گفت آن مبارزه های تا ریخی در روزهایی رخ داد که روز خدا نا میده می شوند.

جوان پرسید: اکنون که دیگر آن مبارزه ها وجود ندارد،

پس ما نمی توانیم کاری برای آئین آسمان کنیم یعنی ما دیر رسیده ایم؟!

آن ها که در آن زمان بوده اند منفعت برده اند

و ما دیگر نمی توانیم از مبارزه در راه خدا سهمی و سودی ببریم؟!

پاسخ شنید: هر روز روز خدا است و همه جا دشت مبارزه برای خدا.

هر روز در درون تو جدا لی است بین تاریکی و روشنا یی

و تو می توانی سیاهی را برگزینی یا سپیدی را.

همه جا میدان مبارزه است.

همه جا عرصه امتحان و انتخاب است.

در خانه ات! خیا بان! محل کار! پشت میز دانشگاه! ایستگاه اتوبوس!

پارک محله تان! همه جا! همه جا! همه جا میدان مبارزه است و همه روز، روز خدا

هر روز که برمی خیزی می توانی ا نتخاب کنی،

درسپاهیان آسمان و همراه فرشتگان باشی یا در خیل شیطا ن،

تصمیم با توست که مبارز راه نور باشی یا رهرو کوره راه ظلمت!

هرروزتان خدایی باد ….



یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, :: 19:55 ::  نويسنده : YASHAR

پرنده ای به رسالت مبعوث شد ...

خداوند گفت: ديگر پيامبری‌ نخواهم‌ فرستاد،

از آن‌گونه‌ كه‌ شما انتظار داريد؛ اما جهان‌ هرگز بی‌پيامبر نخواهد ماند؛

و آن‌گاه‌ پرنده‌ای‌ را به‌ رسالت‌ مبعوث‌ كرد. پرنده‌ آوازی‌ خواند كه‌ در هر نغمه‌اش‌ خدا بود.

عده‌ای‌ به‌ او گرويدند و ايمان‌ آوردند.
و خدا گفت: اگر بدانيد، حتی با آواز پرنده‌ای‌ می‌توان‌ رستگار شد.

خداوند رسولی‌ از آسمان‌ فرستاد. باران، نام‌ او بود.

همين‌ كه‌ باران، باريدن‌ گرفت، آنان‌ كه‌ اشك‌ را می‌شناختند،

رسالت‌ او را دريافتند، پس‌ بی‌درنگ‌ توبه‌ كردند و روحشان‌ را زير بارش‌ بی‌دريغ‌ خدا شستند.
خدا گفت: اگر بدانيد با رسول‌ باران‌ هم‌ می‌توان‌ به‌ پاكی‌ رسيد.
خدا گلی‌ را از خاك‌ برانگيخت، تا «معاد» را معنا كند.
و گل‌ چنان‌ از رستاخيز گفت‌ كه‌ از آن‌ پس‌ هر مؤ‌منی‌ كه‌ گلی‌ را ديد، رستاخيز را به‌ ياد آورد.
خدا گفت: اگر بفهميد، تنها با گُلی‌ قيامت‌ خواهد شد.
و به‌ ياد دارم‌ كه‌ فرشته‌ای‌ به‌ من‌ گفت: جهان‌ آكنده‌ از فرستاده‌ و پيغمبر و مرسل‌ است،

اما هميشه‌ كافری‌ هست‌ تا باران‌ را انكار كند و با گُل‌ بجنگد،

تا پرنده‌ را دروغگو بخواند و باد را مجنون‌ و دريا را ساحر.
اما هم‌ امروز ايمان‌ بياور كه‌ پيغمبر آب‌ و رسول‌ باران‌ و فرستاده‌ باد برای‌ ايمان‌ آوردن‌ تو كافی‌ است.



پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 20:3 ::  نويسنده : YASHAR

کدامین شاخه گل را به خاطر مرامت تقدیمت کنم

که وجودت عطر تمام گلهاست ...



پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 19:28 ::  نويسنده : YASHAR

تقدیم به گلم که یادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانیت در تمام وجودم است ،،
آه گلم محبت را در پاکی نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معنی کردم ،،
و بدان که زیبا ترین لحظه هایم در کنار تو بودن است...



درباره وبلاگ


سلام. از این که به وبلاگ من اومدین کمال تشکر را دارم و امیدوارم که لحظات خوبی را داشته باشین همه ی صفحات رو بخونین ادامه ی نوشته ها در صفحات بعد که شماره صفحات در انتهای همین صفحه هست کلیک کنین و بخونین. در ضمن با عضویت در وبلاگ راست کلیک شما فعال میگردد برای کپی مطالب نظر یادتون نره و در خبر نامه و وبلاگ ما عضو شوید. متشکرم. يــــاشـــار کـــــریـــمــــی ...
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فقط U و آدرس trt.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 241
بازدید کل : 29189
تعداد مطالب : 273
تعداد نظرات : 45
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

خدمات وبلاگ نويسان-بهاربيست