love U دنـــیــا ایــنــجـــور نـمـی مــونــه |
||
یادت باشد درهرطپش نام تورا زمزمه می کند یک شنبه 1 تير 1393برچسب:, :: 11:2 :: نويسنده : YASHAR
با من بمان یک شنبه 1 تير 1393برچسب:, :: 11:0 :: نويسنده : YASHAR
کسی را دارم.... جمعه 30 خرداد 1393برچسب:, :: 21:1 :: نويسنده : YASHAR
سبحان الله یا فارِجَ الهَمّ و یا کاشفَ الغَم فرِّجْ هَمّی و یَسِّرْ غم و مشکل من را برطرف کن، پروردگار جهانیان. حضرت محمد (ص) فرمودند : هرکس مردم را از این دعا با خبر کند در گرفتاریش گشایش پیدا می کند. جمعه 30 خرداد 1393برچسب:, :: 20:40 :: نويسنده : YASHAR
بارالاها به قدرت بی کرانت مرا یاری ده تا به دست اورم آنچه را که نمی توانم فراموش کنم، و فرامش کنم آنچه را که نمی توانم به دست آورم. سه شنبه 13 خرداد 1393برچسب:, :: 19:49 :: نويسنده : YASHAR
من خدایی دارم که در این نزدیکی است ...
مهربان
خوب
قشنگ
چهره اش نورانی ست...
گاهگاهی سخنی میگوید با دل کوچک من...
ساده تر از سخن ساده من...
او مرا میفهمد.او مرا میخواند...
نام او ذکر من است در غم و در شادی
چون به غم می نگرم آن زمان رقص کنان میخندم که خدا یار من است ،
که خدا یاد من است....
او خدایی ست که مرا میخواهد...
عاقلي، ديوانه اي را داد پند
کز چه بر خود مي پسندي اين گزند
ميزنند اوباش کويت سنگها
ميدوانندت ز پي فرسنگها
کودکان، پيراهنت را ميدرند
رهروان، کفش و کلاهت ميبرند
ياوه ميگوئي، چه ميگوئي سخن
کينه ميجوئي، چو مي بندي دهن
گر بخندي، ور بگريي زار زار
بر تو ميخندند اهل روزگار
نان فرستاديم بهرت وقت شب
نان نخوردي، خاک خوردي، اي عجب
آب داديمت، فکندي جام آب
آب جوي و برکه خوردي، چون دواب
خوابگاه، اندر سر ره ساختي
بستر آوردند، دور انداختي
برگرفتي زادمي، چون ديو روي
آدمي بودي و گشتي ديو خوي
دوش، طفلان بر سرت گل ريختند
تا تو سر برداشتي، بگريختند
نانوا خاکستر افشاندت بچشم
آن جفا ديدي، نکردي هيچ خشم
رندي، از آتش کف دست تو خست
سوختي، آتش نيفکندي ز دست
چون تو، کس ناخورده مي مستي نکرد
خوي با بدبختي و پستي نکرد
مست را، مستي اگر يک ره بود
مستي تو، هر گه و بيگه بود
بس طبيبانند در بازار و کوي
حالت خود، با يکي زايشان بگوي
گفت، من ديوانگي کردم هزار
تا بديدم جلوه پروردگار
ديده، زين ظلمت به نور انداختم
شمع گشتم، هيمه دور انداختم
تو مرا ديوانه خواني، اي فلان
ليک من عاقلترم از عاقلان
گر که هر عاقل، چو من ديوانه بود
در جهان، بس عاقل و فرزانه بود
عارفان، کاين مدعا را يافتند
گم شدند از خود، خدا را يافتند
من همي بينم جلال اندر جلال
تو چه مي بيني، بجز وهم و خيال
من همي بينم بهشت اندر بهشت
تو چه مي بيني، بغير از خاک و خشت
چون سرشتم از گل است، از نور نيست
گر گلم ريزند بر سر، دور نيست
گنجها بردم که نايد در حساب
ذره ها ديدم که گشته است آفتاب
عشق حق، در من شرار افروخته است
من چه ميدانم که دستم سوخته است
چون مرا هجرش بخاکستر نشاند
گو بيفشان، هر که خاکستر فشاند
تو، همي اخلاص را خواني جنون
چون تواني چاره کرد اين درد، چون
از طبيبم گر چه مي دادي نشان
من نمي بينم طبيبي در جهان
من چه دانم، کان طبيب اندر کجاست
ميشناسم يک طبيب، آنهم خداست...
پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, :: 20:2 :: نويسنده : YASHAR
بارالها...
از كوي تو بيرون نشود پاي خيالم
نكند فرق به حالم
چه براني،چه بخواني
... چه به اوجم برساني
چه به خاكم بكشاني
... نه من آنم كه برنجم
نه تو آني كه براني..
نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي
در اگر باز نگردد...
نروم باز به جايي
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهي چه نخواهي
باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهي...
خدايا پاكم كن تا تو را با انجام كارهايي كه به من سپرده ايي ستايش كنم
مبادا كه در خدمت گذاري تو ناشكيبا و دلخسته شوم.
اين راه آرامشي است ، كه بالاتر از درك آدمي است.
خدايا بيا و در قلب و ذهن من ساكن شو ،
تا وسعت يابند و تمامي آفرينش را در بر گيرند ، تا از هم جدا نباشيم .
چرا كه ما هم جزئي از آن كل هستيم چنان پاكم كن تا هستي ام را سراسر وقف تو و خلقت كنم
كه اسير رنج و پريشاني است معبود من ، ضعيف و درهم شكسته ام گرانبار و تنها .
تو درياي رحمت و مهري ، گناهان من عظيم است اما رحمت و بخشايش تو بس عظيم تر از گناهان من .
به رحمت تو پناه مي آورم .
مرا پاك گردان تا هنگام قضاوت ديگران رحيم باشم.
رحمت تو همه چيز را زيبا مي كند ، هنگامي كه مي لغزيم
خدايا ! با آزموني رويارو هستم بگذار با ايمان به آنكه پرسشگر تويي همانگونه كه پاسخگو تويي با آن روبرو شوم.
من بسيار نادانم ، اما دانش تو بيكران است خدايا !
چه چيز هست كه تو نداني؟
من در اين ميان تماشاگري بيش نيستم ،
بگذار از اين بازي لذت ببرم خدايا همه چيز طبق خواست تو تحقيق مي يابد ،
پس چرا من نگران و پريشان باشم ؟
خدايا !مرا قلبي متواضع عطا كن كه در سرما و گرما ،
تحسين و نكوهش در لذت و درد ، در بيماري و تندرستي ،
و در خوشبختي و فلاكت ، شاد باقي بماند در قلب كوچك من آتش عظيم عشقت را بيفروز.
بگذار
شوقم به سيماي زيبايت هر روز فزوني گيرد. و مرا ياري كن تا همه چيز را به آغوش پرمهر تو بسپارم خدايا !
خانه قلب من كوچك است آن را چنان فراخ كن كه پذيراي تو باشد خانه قلبم ويرانه است ،
آن را مرمت كن تا در خور تو شود خانه قلبم آلوده است
آن را پاك و مطهر گردان عميق ترين آرزوي من زماني برآورده مي شود
كه تو هميشه و هميشه در سراي قلبم ساكن شوي
و من هر روزم را در حضور پر نور تو سپري كنم...
بار خدایا باز دل به یاد تو فغان می کند. نمی دانم در جستجوی تو دیرینه کتاب کهن تاریخ را مطالعه کنم یا چشم بر صفحه آسمان بدوزم؟ دل را به یاد موهبتهای تو آرام کنم یا به تعریف آفریده هایت؟ خدایا، گاه که از همه نا آدمیها خسته می شوم یاد تو تحمل زیستن را برایم آسان می سازد. خدایا عشق زیباست اما کدامین عشق پرشور تر از عشق به توست که یادت قلبها را به اوج لذتها می رساند و مرگ را زیباترین پدیده ها می سازد. خدایا، شرم مرا از آن باز می دارد که از تو چیزی بخواهم چرا که هر چیزی را قبل از آنکه بخواهم به من داده ای. اما خدایا سه چیز را از کسی که آفریدی دریغ مدار که تا زنده ام توان خواندن نماز ایستاده را داشته باشم، که عشقت از دلم بیرون نرود و آن زمان که مرا خواندی در راه تو باشم. ای محبوب من، ما را پاک بگردان، پاک بمیران و پاک محشور بگردان که تو رب العرش العظیمی چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, :: 19:47 :: نويسنده : YASHAR
خبـــــر بــــــه دورترین نقطه ي جهان برسد نشد که او به منِ خسته بــی گمان برسد شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت کسی کــــــه سهم تو باشد به دیگران برسد چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر بـــه راحتی کسی از راه نـاگهـــــــان برسد،... رهــــــا کنی بــــــرود از دلت جــدا بـــــاشد به آن کـــه دوستش نداشته به آن برسد رهـــــــا کنی بروند و دو تا پرنده شوند خبر بـــه دورترین نقطه ی جهان برسد گلایـــه اي نکنی بغض خـویش را بخــــــوري که هق! هق!... تو مبادا به گوششان برسد خدا کند کــه... نه! نفرین نمی کنم... نکند به او کـــــــه عاشق او بوده ام زیان برسد خدا کند فقط این عشق از سرم برود خدا کند کــه فقط زود آن زمان برسد دَرْ زُلْفِ چونْ کَمَنْدَشْ اِیْ دِلْ مَپیچْ کانْجا سَرْها بُریدِهْ بینیْ بی جُرم و بی جِنایَتْ... چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, :: 19:35 :: نويسنده : YASHAR
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی جانا روا نباشد خون ریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بینهایت ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
خداوندا... خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را مبادا گم کنم اهداف زیبا را مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت مرا تنها تو نگذاری که من تنهاترین تنهام؛ انسانم خدا گوید : تو ای زیباتر از خورشید زیبایم تو ای والاترین مهمان دنیایم تو ای انســــان ! بدان همواره آغوش من باز است شروع کن ... یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من... خدایا حفظ کن کسی را که دوستش دارم و یاورش باش در گرداب مشکلات و صدایش را بشنو وقتی تو را میخواند و خوشبختش کن بخاظر قلب پاکش...
ایستادن اجبار کوه بود و رفتن سرنوشت آب
عادت می کنیم :
پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:, :: 23:22 :: نويسنده : YASHAR
ای قلم سوزلَرین دَه اَثریوخ «ای قلم در حرف هایت اثری نیست» آشنا دَن مَنَه بیرخَبَر یوخ «از آشنا برای من خبری نیست» گَلدی بو جومعَه دَ گِشدی آلله «این جمعه هم آمد و گذشت ای خدا» فاطمَه یوسیفینَّن خبر یوخ «از یوسف فاطمه(س)خبری نیست» یاندی پروانَه لَرشمعِ سوندی «پروانه سوخت و شمع زندگیش خاموش شد» آیریلیقدان اورَه قانَه دوندی «از جدایی دل ها خون شد» شَأنیدَه رُتبَه دَه بی بَدَل سَن «در شأن و مقام بی همتایی» هرگوزَل دَن آقا سَن گوزَل سَن «از هرزیبایی آقا تو زیباتری» کیم دییر آیریلیق در دَه سال ماز؟ «چه کسی می گوید جدایی انسان را دردمند نمی کند؟» عاشیقین صبرینی اَل دَن آلماز؟ «وصبرِ عاشق را لبریز نمی کند؟» ای گوزوم یول لارا باخ داریخما «ای چشمم به راه نگاه کن و دل تنگ مشو» گون همیشَه بولوت آت دا، قالماز «چون که خورشید همیشه زیر ابر نمی ماند» قونچَه گول لَر نَه اندازَه سُل سون «غنچه ی گل چقدر پرپر شود؟» قلبیلَر قویما قانیلَه دُلسون «مگذار قلب ها خون شود» گَلدی بو جُمعَه دَه گَلمَدین سَن «این جمعه هم آمد ولی شما نیامدید» گون سایِم جمعه ی دیگَر اولسون «روزها را می شمارم تا جمعه ی دیگر برسد» ای “صفایی” هَلَه دُز فراقه «ای “صفایی” صبر کن در فراقش» یول سالاخ بیزدَه بیردَه عراقَه «تا بارِ دیگر مسیرمان به طرف عراق بیفتد» قلبیلَر غُصَّه دَن داغلی قالدی «قلب ها از غصه ات داغدارشده است» یا امام زمان گَل اَمان دی «یا امام زمان(عج)بیا و رحم کن» کربلا یول لاری باغلی قالدی «راه های کربلا بسته مانده» یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, :: 20:13 :: نويسنده : YASHAR
یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, :: 20:8 :: نويسنده : YASHAR
چند روزی بود که دوباره به دامان خدا بازگشته بود، عطش زیادی برای خدایی شدن پیدا کرده بود. هر روز عصر به سراغ پارسای شهر خود می رفت و هر روز چیزی در مورد آئین عشق از او می پرسید و جرعه ای آب می نوشید. یک روز پارسا به او گفت می دانی برای آنکه راه آسمان را گم نکنیم چه خون دل ها خورده شد و خون چه پیامبران و جانشینانی بر زمین ریخته شده؟ داستان ها را یک به یک گفت، از طوفان نوح ، از مبارزه داوود،از شهادت یحیی،از تلاش های سلیمان از مبارزه نا برابر یک نفر به صدها نفر، از اسارت خانواده بندگان خوب خدا (واقعه عاشورا)…. او گفت آن مبارزه های تا ریخی در روزهایی رخ داد که روز خدا نا میده می شوند. جوان پرسید: اکنون که دیگر آن مبارزه ها وجود ندارد، پس ما نمی توانیم کاری برای آئین آسمان کنیم یعنی ما دیر رسیده ایم؟! آن ها که در آن زمان بوده اند منفعت برده اند و ما دیگر نمی توانیم از مبارزه در راه خدا سهمی و سودی ببریم؟! پاسخ شنید: هر روز روز خدا است و همه جا دشت مبارزه برای خدا. هر روز در درون تو جدا لی است بین تاریکی و روشنا یی و تو می توانی سیاهی را برگزینی یا سپیدی را. همه جا میدان مبارزه است. همه جا عرصه امتحان و انتخاب است. در خانه ات! خیا بان! محل کار! پشت میز دانشگاه! ایستگاه اتوبوس! پارک محله تان! همه جا! همه جا! همه جا میدان مبارزه است و همه روز، روز خدا هر روز که برمی خیزی می توانی ا نتخاب کنی، درسپاهیان آسمان و همراه فرشتگان باشی یا در خیل شیطا ن، تصمیم با توست که مبارز راه نور باشی یا رهرو کوره راه ظلمت! هرروزتان خدایی باد …. یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, :: 19:55 :: نويسنده : YASHAR
پرنده ای به رسالت مبعوث شد ... خداوند گفت: ديگر پيامبری نخواهم فرستاد، از آنگونه كه شما انتظار داريد؛ اما جهان هرگز بیپيامبر نخواهد ماند؛ و آنگاه پرندهای را به رسالت مبعوث كرد. پرنده آوازی خواند كه در هر نغمهاش خدا بود. عدهای به او گرويدند و ايمان آوردند. خداوند رسولی از آسمان فرستاد. باران، نام او بود. همين كه باران، باريدن گرفت، آنان كه اشك را میشناختند، رسالت او را دريافتند، پس بیدرنگ توبه كردند و روحشان را زير بارش بیدريغ خدا شستند. اما هميشه كافری هست تا باران را انكار كند و با گُل بجنگد، تا پرنده را دروغگو بخواند و باد را مجنون و دريا را ساحر. کدامین شاخه گل را به خاطر مرامت تقدیمت کنم که وجودت عطر تمام گلهاست ... تقدیم به گلم که یادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانیت در تمام وجودم است ،، من ! پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:, :: 14:52 :: نويسنده : YASHAR
ثانیه های زندگی ام بوی عطر تنت را به من هدیه می دهد. از شوق دیدنت قلبم به تپش می افتد. زندگیم عطر نفسهای تو است. با تو بودن تقدیری زیباست در روزگار عاشقانه من و تو. وقتی با تو هستم همواره خواهان توام. تو تک ستاره قلب منی. عشقم تو زیباترین بهانه برای بودن هستی. تو تنها قرار زندگی ام شدی. در کنج قلبم جای توست،عشق یعنی با توبودن. تو در قلبم نشستی و وجودم از عشق تو سرچشمه گرفته است به یاد تمام خاطرات با تو بودن می خواهم بنویسم از تو واین همه عشق با تو بودن از تو و از احساس بی نهایتت که تمام صفحات دفتر قلبم را پر کرده است وقتی که در کنارم باشی عاشقانه هایم را برایت یک به یک می خوانم وتو با لبخند همیشگی خنجر مهربانیت را در قلبم فرو میکنی ومن هم با نگاه عاشقانه ام تمام عشقم را به تو هدیه میدهم عاشقانه ی من و تو بسیار زیباست وقتی که من و تو اینگونه همدیگر را دوست داریم اکنون که دستانم را لمس میکنی گرمای دستت را احساس میکنم چشمهایم از شوق داشتنت خیس است و دلم عاشق تو بوسه ای عا شقانه بر روی گونه ات احساس شیرین من است... درباره وبلاگ سلام. از این که به وبلاگ من اومدین کمال تشکر را دارم و امیدوارم که لحظات خوبی را داشته باشین همه ی صفحات رو بخونین ادامه ی نوشته ها در صفحات بعد که شماره صفحات در انتهای همین صفحه هست کلیک کنین و بخونین. در ضمن با عضویت در وبلاگ راست کلیک شما فعال میگردد برای کپی مطالب نظر یادتون نره و در خبر نامه و وبلاگ ما عضو شوید. متشکرم. يــــاشـــار کـــــریـــمــــی ... موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |