
نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا ...
شاید خطا کردم ...
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی ...
رفتی!!!!!!!!!
نمی دانم کجا تا کی برای چه ولی رفتی ...
و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید ...
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت ...
و بعد از رفتنت ...
رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد ...
و گنجشکی که هر روز ...
از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت ...
تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد ..
و بعد از رفتن تو ... آسمان چشمانم خیس از باران بود ...
و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد ...
من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت ...
...من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد ...
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد ...
و من با آنکه می دانم ...
تو هرگز یاد من را با خود نخواهی برد ...
هنوز آشفته چشمان زیبای توام نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا ...
شاید خطا کردم ...
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی ...
رفتی!!!!!!!!!
...............................................................