همیشه در حالی که یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده
یه عالمه اشک توی چشماته
یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده،
باید بگی: خب... خدافظ ... !
چند روز است سیگارم دلم را می زند ، میلی ندارم...
اما بی انصافیست آنطور که تو مرا ترک کردی ترکش کنم!
روزگارا که چنین سخت به من میگیری
با خبر باش که ...پژمردن من آسان نیست
گرچه دلگیرتر از دیروزم
...گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند..
لیک باور دارم...
... دلخوشی ها کم نیست
زندگی باید کرد
حرفش را ساده گفت:
من لایق تو نیستم!!!
اما نمیدانم خواست لیاقتم را به من یادآوری کند
یا
خیانت خودش را توجیه....!!
.................
بار آخر ، من ورق را با دلم بُر میزنم !
بار دیگر حکم کن ، اما نه بی دل !
با دلت ، دل حکم کن !
حکمِ دل :
هر که دل دارد بیندازد وسط ، تا ما دلهایمان را رو کنیم ...
... ... دل که رویِ دل بیفتد ، عشق حاکم میشود ... پس به حکمِ عشق ، بازی میکنیم .
این دلِ من !
رو بکن حالا دلت را !
دل نداری ؟!
بُر بزن اندیشه ات را ...
حکم لازم ، دل سپردن ، دل گرفتن ، هر دو لازم
.......................
نظرات شما عزیزان:
نفس 
ساعت12:17---6 بهمن 1390
ایول....متن قشنگی بود.......متنی بدون خطاب......