love U دنـــیــا ایــنــجـــور نـمـی مــونــه |
||
پنج شنبه 3 شهريور 1390برچسب:, :: 18:59 :: نويسنده : YASHAR
برام هیچ حسی شبیه تو نیست ! کنار تو درگیر آرامشم همین از تمام جهان کافیه .. همین که کنارت نفس میکشم برام هیچ حسی شبیه تو نیست تو پایان هر جستجوی منی تماشای تو عین آرامشه .. تو زیباترین آرزوی منی منو از این عذاب رها نمیکنی کنارمی به من نگاه نمیکنی تمام قلب تو به من نمیرسه همینکه فکرمی برای من بسه از این عادت با تو بودن هنوز ببین لحظه لحظم کنارت خوشه همین عادت با تو بودن یه روز اگه بی تو باشم منو میکشه یه وقتایی انقدر حالم بده که میپرسم از هر کسی حالتو یه روزایی حس میکنم پشت من همه شهر میگرده دنبال تو قشنگم دوستت دارم
نگار من رفتی تو از کنارمن وای از من و این دل بی قرار من رحمی کن ای خدا به روزگار من دل ناگرونم که زیادت برم نمی ره این غصه دیگه از سرم یادم بمون ای مهربون یه وقت نشی نامهربون شبا که تنها تو راهی محو نگاه او ستاره هایی یادت باشه که یارت یه گوشه ای نشسته تو تنهایی حرفات همش از دوست دارم بود چشات می گفت دلت گرفتارم بود یادم بمون یه وقت نرم زیادت عزیزم دلم برات تنگ شده پنج شنبه 3 شهريور 1390برچسب:, :: 17:6 :: نويسنده : YASHAR
و براي تو ماندن... به پاي تو بودن... و به عشق تو سوختن !
و چه تلخ و غم انگيز است دور از تو بودن و براي تو گريستن ... ! اي کاش مي دانستي بدون تو مرگ گواراترين زندگيست ... ! بدون تو و به دور از دستهاي مهربانت زندگي چه تلخ و ناشکيباست ... ! چه زيباست بخاطر تو زيستن ... ثانيه ها را با تو نفس کشيدن ... زندگي را براي تو خواستن ... ! چه زيباست عاشقانه ها را براي تو سرودن ... ! بدون تو چه محال و نا ممکن است زندگي... ! چه زيباست بيقراري براي لحظه ي آمدن و بوئيدنت ... ! براي با تو بودن و با تو ماندن ... براي با هم يکي شدن ... ! کاش به باور اين همه صداقت و يکرنگي مي رسيدي ! اي کاش مي دانستي مرز خواستن کجاست ...!!!! و اي کاش مي ديدي قلبي را که فقط براي تو مي تپد ... ! پنج شنبه 3 شهريور 1390برچسب:, :: 11:2 :: نويسنده : YASHAR
امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند ... چشمانم بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد ... آخ که چقدر تنهایم ... دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته شده است ... رو به روی آینه نشسته ام آیا این منم ؟ شکسته .... پیر تنها.... تو با من چه کردی ؟ شاید این آخری زمزمه های دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت .... اما منتظرم انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی دوباره ای است ... پس برگرد ... عاشقانه برگرد برای همیشه برگرد... عکس های خیلی خوشگل در ادامه مطلب ادامه مطلب ... پنج شنبه 3 شهريور 1390برچسب:, :: 8:33 :: نويسنده : YASHAR
از من نپرس چقدر دوستت دارم من نمیتونم بخوابم ،چه جوری تو خوابه خوابی؟ ،
ادامه مطلب ... چهار شنبه 2 شهريور 1390برچسب:, :: 21:11 :: نويسنده : YASHAR
![]() سلام بهونه قشنگ من براي زندگي چهار شنبه 2 شهريور 1390برچسب:, :: 21:7 :: نويسنده : YASHAR
بيشتر از آنچه كه تصور ميكني دوستت دارم و بيشتر از هر عشقي بر تو عاشقم و بيشتر از هر ديوانه اي مجنون تو هستم. وقتي سرت رو شونمه، درد و بلات تو جونمه عکس های خوشگل در ادامه مطلب
ادامه مطلب ... قطره دلش دریا می خواست خیلی وقت بود که به خدا گفته بود. هر بار خدا می گفت:از قطره تا دریا راهی ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری.هر قطره را لیاقت دریا نیست. قطره عبور کرد وگذشت.قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد.قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت.و هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت. تا روزی که خدا گفت:امروز روز توست. روز دریا شدن . خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید . طعم دریا شدن را. اما... روزی قطره به خدا گفت:از دریا بزرگتر هم هست؟ خدا گفت: هست. قطره گفت:پس من ان را میخواهم.بزرگترین را.بی نهایت را. خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت:این جا بی نهایت است. آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه ی عشقش را تو ی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی قطره از چشم عاشق چکید خدا گفت: حالا تو بی نهایتی زیرا که عکس من در اشک عاشق است... ........................................................................................
دوست دارم برای تو بنویسم ...
میخوام توی نوشته هام همیشه با من باشی ...
میخوام بهت بگم چقدر دوستت دارم ... میخوام بگم یه جزیره ی تک و تنهام که بدون تو دلم میگیره .
میخوام شبها ، رو به ستاره ها با هم خاطرات شیرینمون رو بشماریم . میخوام به قداست عشقمون کوچیک بشم تا با تو به پرواز شاپرکهای کنار برکه بخندم ...
مثل رویاهای کودکی ام ...
نمیدونم !
شاید احساسم مچاله شده باشه .
اما با همین حس شیرین کودکی می نویسم ...
تا بدونی ... به اندازه ی تمام دعاهای شبانه ام دوستت دارم . . .
براي خريدن عشق هر کس هرچه داشت آورد ديوانه هيچ نداشت و گريست (گمان کردندچون هيچ ندارد مي گريد.) اما هيچکس ندانست که قيمت عشق اشک است و قيمت اشک عشق زندگی آرام است ، مثل آرامش یک خواب بلند. زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ. زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز. زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز. زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست، زندگی راز دل مادر من. زندگی پینه ی دست پدر است، زندگی مثل زمان در گذر است .......
نگار من رفتی تو از کنارمن وای از من و این دل بی قرار من رحمی کن ای خدا به روزگار من دل ناگرونم که زیادت برم نمی ره این غصه دیگه از سرم یادم بمون ای مهربون یه وقت نشی نامهربون شبا که تنها تو راهی محو نگاه او ستاره هایی یادت باشه که یارت یه گوشه ای نشسته تو تنهایی حرفات همش از دوست دارم بود چشات می گفت دلت گرفتارم بود یادم بمون یه وقت نرم زیادت برای دیدن چند عکس قشنگ روی ادامه مطلب کلیک کنید. ادامه مطلب ... شنبه 2 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 7:15 :: نويسنده : YASHAR
دوباره خزون اومد نم نم بارون میزنه تو صورتم
هميشه بودن يه كسايي كه بهم ميگفتن چرا تو عشق نداري ؟
برای دیدن چند عکس خیلی خوشکل وی ادامه مطلب کلیک کنید. ادامه مطلب ... دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 11:48 :: نويسنده : YASHAR
![]()
این روزا که تنهام گذاشتیم سخت ترین روزهای زندگیمو ساختی نمیدونم چطوری میتونم این روزهای سخت رو تحمل کنم فقط امیدوارم که به زودی این روزهای سخت جاشونو دوباره به روزهای عاشقانه ی قبل بدن. ..................................................................................................... یکی بود یکی نبود . توی یه مزرعه توی شمال امریکا ، یه گله بز زندگی می کردند . توی این گله یه آقا بزه و یه خانم بزه بود . یه روز اونا احساس کردند که عاشق همدیگه شدند و نمی توونن بدون همدیگه زندگی کنن ! اونها تصمیم گرفتند که مزرعه رو ترک کنند و با همدیگه زندگی کنن . اونا با هم ازدواج کردند و به یه مزرعه ی دیگه رفتند . اونا زندگی سختی داشتند ، غذای کافی برای خوردن نداشتند و هر دوی اونا لاغر و استخوونی شده بودن . یه روز که خانم بزه مریض بود ، آقا بزه تصمیم گرفت که به مزرعه ی قبلی ، جایی که گله ی بزها زندگی می کردن بره و از اونا درخواست کمک کنه ! حالا بعد از ۲۰ سال از اون ماجرا ، آقا بزی همیشه به عکس خانم بزی نگاه میکنه و عشقشون رو به یاد میاره . آقا بزی عکس خانم بزی رو توی کیف جیبیش نگه داشته . چه عشق زیبایی !!!!!!!!!!!! ........................................................................ براي خريدن عشق هر کس هرچه داشت آورد ديوانه هيچ نداشت و گريست (گمان کردندچون هيچ ندارد مي گريد.) اما هيچکس ندانست که قيمت عشق اشک است و قيمت اشک عشق
بيچاره دخترا اگه خوشگل باشن مي گن عجب جيگريه! اگه زشت باشن مي گن کي اينو مي گيره! اگه تپل باشن مي گن چه گوشتيه! اگه لاغر باشن مي گن چه مردنيه! اگه مودبانه حرف بزنن مي گن چه لفظ قلم حرف مي زنه! اگه رک و راست باشن مي گن چه بي حياست! اگه يه خورده فکر کنن مي گن چقدر ناز مي کنه! اگه سري جواب بدن مي گن منتظر بود! اگه تند راه برن مي گن داره مي ره سر قرار! اگه اروم راه برن مي گن اومده بيرون دور بزنه ول بگرده! اگه با تلفن کارتي حرف بزنن مي گن با دوست پسرشه! اگه خواستگارو رد کنه مي گن يکي رو زير سر داره! اگه حرف شوهرو پيش بکشه مي گن سر و گوشش مي جنبه ! اگه به خودش برسه مي گن دلش شوهر مي خواد مي خواد جلب توجه کنه ! اگه............چکار کنه بميره خوبه؟ یه دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی میکرد .این دختره یه دوست پسری داشت که عاشقه اون بود.دختره همیشه می گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم یه روز یکی پیدا شد که به اون دختر چشماشو بده. وقتی که دختره بینا شد دید که دوست پسرش کوره. بهش گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو. پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشمای من باش.
جمعه 22 بهمن 1389برچسب:, :: 8:31 :: نويسنده : YASHAR
مرا زچشمت افکندی دگر چه می خواهی به دیگران دل می بندی دگر چه می خواهی زعشق و یاری ای زیبا سخن مگو با من تو کز غم من خرسندی دگر چه می خواهی به دلم از سوز عشقت آزارها دارد زغمت بر جان زارم اخگرها دارد به عشقت ای گل دل بستم دگر چه می خواهی من از تو پیمان بشکستم دگر چه می خواهی کنون کز پا افتادم در این سرای غم بیا بگیر ای مهر دستم دگر چه می خواهی در دل شب اخگر بارم تا روشن گردد شام تارم گر بشکستی پیمانت را من از مهرت کی دل بردارم .....................................................................
شمام حس می کنین؟ حس می کنین چه بغض غریبی نفسمو پر کرده؟ تنهائیمو از لرزش صدام حس کردین؟ حالا که تنها شدم دیگه ماهی آکواریوم هم تنهام گذاشته... اصلأ نمیاد پشت شیشه و بهم سلام کنه... حالا که تنها شدم ساعت اتاقم کار نمی کنه... حالا که تنها شدم دیگه موسیقی رسای باد گوشمو نوازش نمی ده... دیگه غذای مامان خوشمزه نیست... دیگه لطیفه هایی که براشون غش می کردم از خنده برام مهم نیست... دیگه معنی رنگای خوشکل و جشن و شادی و... رو نمی فهمم... دیگه هیچی برام مهم نیست جز... ..................................................خزون.................................... دوباره خزون اومد نم نم بارون میزنه تو صورتم ........................................................................................ نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا ... شاید خطا کردم ... و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی ... رفتی!!!!!!!!! نمی دانم کجا تا کی برای چه ولی رفتی ... و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید ... و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت ... و بعد از رفتنت ... رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد ... و گنجشکی که هر روز ... از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت ... تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد .. و بعد از رفتن تو ... آسمان چشمانم خیس از باران بود ... و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد ... من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت ... ...من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد ... کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد ... و من با آنکه می دانم ... تو هرگز یاد من را با خود نخواهی برد ... هنوز آشفته چشمان زیبای توام نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا ... شاید خطا کردم ... و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی ... رفتی!!!!!!!!! ............................................................... هر روز دلتنگ تر از دیروز نظاره می کنم طلوع و غروب خورشید را شاید غروب دل من بار دگر طلوع یابد و اگر نیابد خود را به غروب تن خواهم سپرد ... یک شنبه 17 بهمن 1389برچسب:, :: 10:1 :: نويسنده : YASHAR
...................................................................................متن ترانه مهرنوش تو که چشمات خیلی قشنگه رنگ چشمات خیلی عجیبه تو که این همه نگاهت واسه چشمام گرم و نجبیه تو که چشمات خیلی قشنگه رنگ چشمات خیلی عجیبه تو که این همه نگاهت واسه چشمام گرم و نجبیه میدونستی که چشات شکل یه نقاشیه که تو بچگی میشه کشید میدونستی یا نه میدونستی که تو چشمای تو رنگین کمون و میشه دید میدونستی یا نه میدونستی که نموندی دلم و خیلی سوزوندی چشات و ازم گرفتی من و تا گریه رسوندی میدونستی که چشامی همه ی ارزوهامی میدونستی که همیشه تو تموم لحظه هامی میدونستی همه ی ارزوهام واسه ی چشم قشنگ تو پروندم رفتش میدونستی یا نه میدونستی که جوونیم و واسه چشم عجیب تو سوزوندم رفتش میدونستی یا نه میدونستی که نموندی دلم و خیلی سوزوندی چشات و ازم گرفتی من و تا گریه رسوندی میدونستی که چشامی همه ی ارزوهام
نگاه کن که غم درون ديده ام چگونه قطره قطره آب می شود
یک شنبه 17 بهمن 1389برچسب:, :: 10:0 :: نويسنده : YASHAR
زندگانی برگ بودن در مسیر باد نیست ...
امتحان ریشه هاست ... ریشه اش هرگز اسیر باد نیست ... زندگانی پیچک است ... انتهایش می رسد پیش خدا ... باید آن را سبز کرد.باید آن را آب داد ... با آب پاش لحظه ها ... تکیه به شونه هام نکن ... من از تو افتا ده ترم ...
ما که به هم نمی رسیم ... بسه دیگه بذار برم ... کی گفته بود به جرم عشق ... یه عمری پرپرت کنم ... حیف تو نیست کنج قفس ... چادر غم سرت کنم ... من نه قلندر شبم ... نه قهرمان قصه ها ... نه برده ی حلقه به گوش ... نه ناجی فرشته ها ... من عاشقم ، همین و بس ... غصه نداره بی کسیم ... قشنگی قسمت ماست ... که ما به هم نمی رسیم ...
نگاهت را به کسی بدوز که قلبش برای تو بتپه چشمانت را با نگاه کسی اشنا کن که زندگی را درک کرده باشه سرت را روی شانه های کسی بگذار که از صدای تپشهای قلبت تو را بشناسه آرامش نگاهت رو به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشه لبخندت را نثار کسی کن که دل به زمین نداده باشه رویایت رو با چهره ی کسی تصویر کن که زیبایی را احساس کرده باشه چشم به راه کسی باش که تو را انتظار کشیده باشه اما عاشق کسی باش که تک تک سلولهای بدنش تقدس عشق را درک کند. چشمك ستاره ها را بدرقه مي كنم
چشم ها مو مي بندم و يواشكي اشك هامو لا به لاي تار و پود قديمي پنهان مي كنم
دوست ندارم گريه ها مو ببيني حالا آروم آروم قصه عشق رو براي آرزوهاي آبي ات زمزمه مي كنم اما.... نمي دونم از كجا بايد شروع كنم؟ از ابتداي عين يا از انتهاي قاف؟ شايد هم ديگه براي گفتن يه قصه عاشقانه دير شده باشه شايد ديگه نشه توي شهر حقيقت جايي براي بغض هاي طلايي پيدا كرد دل طاقت، خودشو به آواز فرشته زميني سپرده كي مي ياي؟ دلتنگتم.....ا در نظرم آنگاه كه سخن زبان نمي گشايد
اشك جاري مي شود
و جويبار نگاه در فراسوي دريايي آبي لب به سخن مي زند
و موج ها را به سلامت به ساحل لب ها مي رساند
امروز نقطه سبز ديگري در سرنوشتم رقم خورد
و در كنار نقطه نقطه هاي سبز ديگر آرام گرفت
سرخي قلبم به سبزي گراييد
مرا تاب سخن نيست
گرمي نگاه ها و حرارت حرف ها
يخ هاي بلورين كوه چشمم را ذوب كرد
كاش زمان حضور نداشت
و تا ابد مي گريستم
تا ابد.....
![]() یک شنبه 17 بهمن 1389برچسب:, :: 9:42 :: نويسنده : YASHAR
هميشه بودن يه كسايي كه بهم ميگفتن چرا تو عشق نداري ؟
چند روز دلم بد جوری گرفته
اما فقط تنها چیزی که آتیشم می زنه این که می دونم اون اصلاً به یاد من نیست حتی یادش نمی یاد همچین دوستی هم داشته نمی دونم تا کی می تونم خودم گول بزنم تنهایی بهترین چیز .... نمی دانم و این ندانستن خود بدتر از خودِ تنهایی است. امشب تمام. چه کنم با دل تنها چه کنم با این غم دل چه کنم با غم دل چه کنم با این درد دل من ای دل من...
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست
ادامه مطلب ...
دیشب خواستم واسه دل خودم فال بگیرم وقتی فالنامه رو باز کردم چشمم به شعری افتاد که هیچ ربطی به دل من نداشت تازه فهمیدم که دلم مال خودم نیست ♥ ♥ ♥ فراموشی به این آسونیا نیست امید من. دلم از تو رها نیست میخوام تو یاد من عشقت بمیره ولی از قلب من مهرت رها نیست دارم آتیش می گیرم از جدایی ولی هیچ کس به فکر دل ما نیست خدایا پس میون این همه دل چرا حتی یکیشون با وفا نیست همه دنیا میدونن این حدیثو که آرامش برای عاشقا نیست ♥ ♥ ♥ اگر دوست داشتن تو اشتباست، پس من نمی خواهم که درست باشم و اگر زندگی کردن بدون تو درست است، من می خواهم برای بقیه زندگیم در اشتباه باشم ♥ ♥ ♥
مهم نیست چند بهار در کنار هم زندگی کنیم باور کنید مهم این است که یادمان باشد عمرمان کوتاه است در پایان زندگی خیلی از ما خواهیم گفت: کاش فقط چند لحظه بیشتر فرصت داشتیم تا خوب بهم نگاه کنیم و همه ناگفته های مهر آمیز یک عمر را در چند ثانیه بگوییم ای کاش با خاطره ها زندگی نمیکردیم
♥ ♥ ♥ یادمون باشه که هیچکــــــــس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش کنیم چون خرد میشه میشکنه آهسته میمیره ♥ ♥ ♥ یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کــــــــسی که به ما تکیه کرده سرش درد نگیره یادمون ♥ ♥ ♥ یادمون باشه قولی رو که به کــــــــسی میدیم عمل کنیم . یادمون باشه هیچوقت کــــــــسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره . یادمون باشه اگه کــــــــسی دوستمون داشت بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت چون زندگیش رو ازش میگیریم ♥ ♥ ♥ مهربانی را وقتی دیدم که کودکی می خواست آب شور دریا را با آبنبات کوچکش شیرین کند ♥ ♥ ♥ بی اراده متولد می شویم؛ با حسرت زندگی می کنیم و با اندوه می میریم….و آنچه در آن فنا راه ندارد محبت خالصانه است ♥ ♥ ♥ پلکهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد ، صدای خسته ی من است ♥ ♥ ♥
درباره وبلاگ ![]() سلام. از این که به وبلاگ من اومدین کمال تشکر را دارم و امیدوارم که لحظات خوبی را داشته باشین همه ی صفحات رو بخونین ادامه ی نوشته ها در صفحات بعد که شماره صفحات در انتهای همین صفحه هست کلیک کنین و بخونین. در ضمن با عضویت در وبلاگ راست کلیک شما فعال میگردد برای کپی مطالب نظر یادتون نره و در خبر نامه و وبلاگ ما عضو شوید. متشکرم. يــــاشـــار کـــــریـــمــــی ... موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |