کاش می توانستم دستانت را بگیرم و با تو به اوج خو شبختی بروم ....

 کاش می توانستم بوسه ای بر گونه مهربانت بزنم ....

 ای کاش... 

  دلم بد جوری هوای تو را کرده عزیزم ...

 دلم بد جور در حسرت دیدار تو هست ای بهترینم.....

 باورم نمی شود ، کنار هم نبودن در بین من و تو غوغا می کند

 و دریای غم و دلتنگی در قلبهایمان طوفان به پا می کند 

امواج تنهایی مثل خنجر در قلبهایمان مینشیند.....

 

 و ای کاش در کنارم بودی ...

  کاش بودی و دلم را از امید و آرزوهای انباشته شده خالی می کردی ....

 باورم نمیشد ، سخت است باور کردنش ، با نبودنت در کنارم گویا

 در این دنیا تنهای تنهایم ...

 بی کس ، بی نفس ، میروم با همان پاهای خسته در جاده ای که به

 آن  سوی غروب خورشید ختم شده است ....

 کاش که تو در کنارم بودی....

 آنگاه دیگر هیچ آرزویی از خدای خویش نداشتم ...

 سخت است ولی باید نشست در گوشه ای و گریست

 و انتظار کشید تا  تو به سوی من بیایی ...

 و ای کاش تو در کنارم بودی

، دلم بد جور برای تو تنگ است ...